طنز قزوینی (در دو)
«دِر دو...»
عاشق يه دختر دِر دو شد م
دلِمَه با خند هاش كردَ ه سولاخ!
مِبينَم تا كه مياد
مِكَشم تو مَلّه آخ!
چون كه امكان ندارد اون مَمَه هاشه بِمَكم!
مِمَكم همَه ش سُماخ!...
دلِمَه مِجنبانَد
تا مِجُنبَد كفلاش
ادامه مطلب